۰۷ بهمن ۹۲ ، ۱۰:۲۱
چرک نوشت
با اشک روی کاغذ، هر روز می نویسم
از واژه های مبهم، با خنده خیس ِ خیسم
هی کاغذی مچاله، باطل به زیر دستم
با این همه خرابی از گفتنش حریصم
این که بگویم ای عشق با ما چه ها نکردی
باشد سرت سلامت ای مونس و اَنیسم
همچون درخت بیدی با باد صبحگاهی
می رقصی و ز مویت داری گره به گیسم
من هرچه باشم آری..پابند ِ دست ِ عشقم
تنها برای من باش.. من عاشقی خسیسم!
دل هرچه مانده را بر نقش دلت کشیدم
ارزانی حضورت این هدیه ی نفیسم
با من به جنگ آید در غیبت ِ تو شیطان
تا بر زمین بکوبد نفس ِ من ِ خبیثم
دل خسته و ملولم جان در بدن ندارم
اما ز مستی تو مستانه می نویسم...
۹۲/۱۱/۰۷