من بنده ی آزادگی باد صبایم ...

مجموعه ای از چرک نوشت های علی نقویان

من بنده ی آزادگی باد صبایم ...

مجموعه ای از چرک نوشت های علی نقویان

۰۶ بهمن ۹۲ ، ۱۴:۰۵

یک دست صدا ندارد

در قلب من نشستى دستم تو را ندارد

یک دست هرچه باشد تنها صدا ندارد

 

گفتی تو با خیالم آسوده ای و گفتم :

این مرد دلــ پریشان مُرده ست نا ندارد

 

عمریست دور کعبه مى چرخم اى یگانه

فهمیده ام که عاشق حتی خدا ندارد

 

قهریست بین من با دنیا چه بچه گانه

از بس که طفل سیرم هم اشتها ندارد!

 

ای صاحب تمام شش دنگ ناز هستی

از بی نیازی ما هستى چه ها ندارد

 

تعظیم کرده ام من بی چون و بی چرایی

فرمانــ روا شمایی ! ارتش چرا ندارد!


خوشبخت اشک شوری کز شور تو بریزد

این کیمیای جانان را طوطیا ندارد

 

سوغات حج برایت آورده ام ببخشید

کاین تحفه ام نصیبی از بوریا ندارد

 

گفتم که مرده ام ها جان می دهم چه باکى

من مرده و تو زنده ؛ ما و شما ندارد

 

کافیست با تو باشم حتی غریبه باشی

از قربت تو قلبم  نا آشنا ندارد

 

دم بازدم تپش ها می زد صدا که حوّا..

آدم که احتیاجی بر این هوا ندارد

 

پرواز می کنم تا دست مرا بگیری

این مرغ سر بریده حالا که پا ندارد



یک دست صدا ندارد

علی نقویان